از جلسه آخر شنا مي خوام بگم. اين سري كلاس كه من توش شركت كردم‚ شناي مقدماتي بود. كه شناور شدن‚ شيرجه‚ دوچرخه‚ شناي قورباغه پشت و جلو رو ياد گرفتيم. ازكل اين ها به غير از شناي قورباغه معمولي ‚ بقيه موارد رو خوب ياد گرفتم ولي مشكل اصلي شناي قورباغه است. كه بايد حركت دست و پا با نفس گيري هماهنگ باشه. اين چند جلسه آخر فقط به تمرين همين شناي قورباغه گذشت. كه از قسمت عميق با شيرجه شروع ميكرديم و با شناي قورباغه خودمون رو تا قسمت كم عمق مي رسونديم بعد كمي صبر مي كرديم و با شناي قورباغه پشت(من موندم كه چرا اسمش رو شناي قورباغه گذاشتن) بر مي گشتيم به قسمت عميق البته تمام مدت مربي با يه چيزي شبيه كمند كنار استخر همراه ما ميومد من چند بار اين مسير رو رفته بودم . كه از نظر خودم هم بد نبود. ولي روز آخر انگار روز من نبود. بد بياري پشت بدبياري. اين بار قرار شد كمي از وسط تر شنا كنيم. منم ترسي نداشتم و خوب شروع كردم . ولي چشتون روز بد نبينه نرسيده به قسمت كم عمق نفس كم آوردم و ديگه رمق نداشتم كه تا آخر ادامه بدم. يه آن همه چيز بهم ريخت. حتي دوچرخه هم يادم رفته بود چه برسه به شناي قوذباغه. به هر جون كندني بود با چند بار بالا پائين شدن و كلي آب خوردن خودمو به لبه استخر رسوندم. ولي جالب اينه كه مربي اصلاً كمكي نكرد. شايد فكر كرده كه خودم از عهده اش بر ميام. رسيديم به دور دوم‚ اينبار قبل از من دختري مي خواست بره كه خيلي هم مي ترسيد . شيرجه رو زد ولي همون جا موند و ديگه جم نخورد. بعد مربي به من اشاره كرد كه از وسط تر برم و كاري با اون نداشته باشم. منم شروع كردم و اين دفعه جداً هم خوب بود. ولي دوباره چشاتون روز بد نبينه. تا خواستم ازاين دختر خانم جلو بزنم ‚ نمي دونم چي شد كه به رگ غيرتش برخورد و شروع كرد به دست و پا زدن و با اين كار تعادل منو هم بهم زد. اين دفعه با توجه به تجربه قبلي بهتر عمل كردم و با كمي مكث خودم رو به وسط كشيدم و شنامو ادامه دادم. ولي ديگه دور بعدي رو جيم زدم و رفتم تو قسمت كم عمق. راستش از شما چه پنهون هنوز هزار و يك تا آرزو دارم. بعدشم تا آخر جلسه خودم بودم وخودم و كلي شلپ و شلوپ ( هنوز نمي تونم اسم شنا روش بذارم).