چهارشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۱
اگر از احوالات قالب قديمي خواسته باشيد‚ طفلكي به رحمت ايزدي پيوست. خيلي سعي كردم با وصله پينه سرپا نگهش دارم. ولي نشد. آخر سر بي خيالش شدم و گذاشتم تا بميره... بابا ‚ خسته ام كرده بود. ديروز هم كه تعطيل بود يكي از قالب هاي حسين درخشان رو برداشتم و كمي رنگاشو تغييردادم و ايني شد كه الان مي بينيد.دستش درد نكنه‚ كارش درسته. تا به الان كه خوب باهام راه اومده و مشكلي باهاش نداشتم . ولي اون قالب قبلي منو كشت‚ به هيچ صراطي مستقيم نبود. چپ چينشو درست مي كردي ‚ فاصله خطوط ثابت ميموند. اين شد كه تصميم گرفتم با يه قالب ساده تر سر كنم تا بعدنا شايد يه قالب ديگه درست كردم.
۸:۴۷ بعدازظهر
| لينک ثابت
وب لاگ هــا
شعر ، ادب
و عرفان
هنر و معماري
موسيقى و فيلم