بعد مدتها ‚ شهيار قنبري گوش ميدادم اين آهنگ رو دوست دارم و اينجا مي نويسم تا هميشه داشته باشمش..

دوستم داشته باش
بادها دل تنگ اند
دست ها بيهوده
چشم ها بي رنگ اند

دوستم داشه باش
شهرها مي لرزند
برگها مي سوزند
يادها مي گذرند

بازشو تا پرواز
سبز باش از آواز
آشتي کن با رنگ
عشق بازي با ساز

دوستم داشه باش
سيب ها خشکيده
ياس ها پوسيده
شير هم ترسيده

دوستم داشته باش
عطرها در راهند
دوستت دارم ها
آه ؛ چه کوتاهند!!

دوستت خواهم داشت
بيشتر از باران
گرمتر از لبخند
داغ چون تابستان

دوستت خواهم داشت
شادتر خواهم شد
ناب تر، روشن تر
روز خواهم شد

دوستم داشته باش
مرگ را باور کن
آفتابي تر شو
باغ را از بر کن

دوستم داشته باش
عطرها در راهند
دوستت دارم ها
آه ؛ چه کوتاهند!!

خواب ديدم در خواب!
آب ، آبي تر بود
روز پرسوز نبود
زخم شرم آور بود

خواب ديدم در تو
رود از تب مي سوخت
نور گيسو مي بافت
باغچه گل مي دوخت

دوستم داشته باش
عطرها در راهند
دوستت دارم ها
آه ؛ چه کوتاهند!!

«شهيار قنبري»
نظرات (0)

ارسال یک نظر


منو