يه وجب آسمون تو پنجرهُ ام داشتم و تنها دلخوشيم تو شباي تار زل زدن به سياهي شب بود. ولي دارند آسمونمو با بتن قاب مي کنند تا بعد با آجر پرش کنند . آسمون پر ستاره ديگه مهمون اتاقم نخواهد شد.و کم کم بايستي با ماه خداحافظي کنم. پس تا وقت وداع به تماشا مي نشينمش . تا روزي که نفس کشيدن نيز دشوار بشه وقت هست.ولي بعد ، ديگه هيچ... و اينه معناي زندگي مدرن...
نظرات (0)

ارسال یک نظر


منو