تو دنيا به دو چيز علاقه داشته باشم ‚ اوني كه تو مقام اول قرار مي گيره ‚ كتابه. از بچگي به كتاب خوندن علاقه داشتم. علاوه بر مطالعه ‚ به خود كتاب هم علاقه دارم.
دوست دارم كتابام مرتب و منظم بمونن. طوري كتاب مي خونم ‚ كه انگار كسي لاشون رو باز نكرده. و در يك كلام جونم به جون كتابام بسته است. اين در مورد كتاب ديگرون هم صدق مي كنه. اگر از كسي كتابي بگيرم اول سعي مي كنم جلدش كنم تا مدتي كه دست منه كثيف يا خراب نشه. حالا تصور كنيد وقتي كتابي ازم قرض مي گيره چه حالي مي شم. و بدتر از اون تصور كنيد حالتي رو كه كتاب رو بهم بر مي گردونه ولي با چه حال و روزي ‚ خدا مي دونه. انگار كه از جنگ برگشته باشه‚ و يا اينكه دو سه دست كشتي باهاش گرفته باشن. درب و داغون. دو تا از كتابام كه اگه بار ديگه مهمون كسي بشن ‚ ديگه وا مي رن فكر كنم.
هميشه مي گم اين دفعه آخريه كه كتاب به كسي مي دم. ولي هر دفعه هم دفعه بعدي داشته. آخه آدم وقتي تو رو در بايستي قرار مي گيره ‚ نه راه پس داره ‚ نه راه پيش. اين اواخر يه تصميم استراتژيك گرفته بودم و اوضاع رو از قبل پيش بيني مي كردم . يعنا اگه قرار بود دوستي مهممونم بشه‚ كتابها رو از جلو چشمش دور مي كردم و به محل امني انتقال مي دادم تا چشم دشمن (فرضي) به جمالشون روشن نشه. ولي خوب گاهاً هم در عملياتي غافلگير كننده مجبور به خلع سلاح مي شدم. در حال حاضر 5 تا كتاب دست فران ‚ 2 تا دست دختر خاله( كه هفته پيش برا هميشه رفتند دوبي زندگي كنن) ‚ 2 تا دست دختر خاله ديگه ام( 5/2 هست كه اين كتابها دستشه) ‚ 2 تا كتاب هم دست نير(ايشون هم كه تو حالت معمولي ما رو تحويل نمي گيره).
اينا كسائي بودند كه خودشون اهل مطالعه هستند. باز دل آدم نمي سوزه از اينكه كتاب بهشون ميده. ولي هستند دوستاني كه خودشون اهل كتاب نيستند ‚ ولي براي مادر يا خواهر و يا برادرشون كتاب مي برند.
يه تصميم جدي گرفتم . با خودم قرار گذاشتم كه كتابها رو جمع كنم و مهري ‚ چيزي تهيه كنم و علامت بزنم. و هر وقت كتاب رو به كسي دادم ‚ يادداشت كنم تا هم يادم نره و هم بدونم چه كتابي دست كيه؟؟
نظرات (0)

ارسال یک نظر


منو