
مولوي بر اثر مصاحبت شمس , تصوف قديمي – تصوف زهد را به كناري نهاد . و به سماع و رقص و پاي كوبي روي آورد. به عبارت بهتر تصوف عشق. در اين تاويل جديد از تصوف ترس از معبود جايش را به حب و عشق داد. شعر و موسيقي در تصوف عشق جايگاه ويژه اي دارد كه البته رقص و پايكوبي وسيله است , نه هدف. هدف همانا نزديكي به معشوق آن جهاني است . مولوي در اين باره مي گويد: « چون مشاهده كرديم كه مردمان به هيچ توعي به طرف حق مايل نبودند , و از اسرار الهي محروم مي ماندند , به طريق لطافت سماع , شعر موزون كه طبايع مردم را موافق افتاده است : آن معاني را در خورد ايشان داديم...»
سماع از همان زمان مورد نكوهش كوته بينان بوده است. كه اين روند تا بدين روز ادامه دارد. تا بدانجا كه در رسانه هاي گروهي از آن حرفي به ميان نمي آيد. در برنامه اي كه اخيراً درباره مولانا از طريق تلويزيون پخش مي شد. آرامگاه مولانا را نشان داده شد ولي وقتي به اصلي ترين نكته كه سماع باشد رسيد , به دروغ اعلام شد كه دولت تركيه مانع از انجام اين مراسم در مخالفت با اهل طريقت مي كند. در حالي كه مي دانيم تركيه در سال از راه انجام اين مراسم مبالغ هنگفتي عايد مي شود.و در ماه گذشته دوست من موفق شد كل مراسم را كه از تلويزيون دولتي تركيه پخش مي شد ضبط كند. اين دوستان قصد فريب چه كسي را دارند من متحيرم...
« سماع در لغت , مصدر عربي و به معناي شنيدن است و در اصطلاح صوفيه , وجد و خال همراه با آواز خوش است. مراسم سماع سفري عرفاني را تدارك مي بيند كه صعود روح انسان از ميان ذهن و عشق به سوي كمال مطلق است. گردش به دور حقيقت. رشد در ميان عشق , رها كردن نفس , جستجوي حقيقت و رسيدن به كمال. پس از سفر عرفاني خود در حاليكه به بلوغ و كمال رسيده است بر مي گردد , تا عاشق و خادم تمام بندگان خداوند صرفنظر از عقايد , گونه ها , رده ها و مليت ها باشد.»