كفگير به ته ديگ خورده و آثار اوليه اش تو تمديد اكانت اينترنت رخ داده. ولي انگار نمي شه اينجوري ادامه بدم. يه جوريا حال گيري مي كنه از آدم. آخه من با فران يه اكانت مشترك مي گيريم. قبلاً كه وضع جيب امون بدك نبود , 5 ساعت در روز مي گرفتيم كه برا هر كدوممون مي شد 2/5 ساعت كه از سرمون هم زيادي بود. ولي اين اواخر به علت نزديك شدن به موعد دفاع و نياز مبرم به پول , اكانتمون رو به 3 ساعت در روز تبديل كرديم . از موقعي كه اين مدلي شده اصلاً معلوم نيست زمان چطور مي گذره. فقط يهو مي بيني كه تق , قطع شد و تو تو خماري موندي. مخصوصاً هم اگه شريكت به موجودي تو پاتك زده باشه و تو روحت هم از ماجرا خبر نداشته باشه. اين موقع است كه به زمين و زمان بد و بيراه مي گي حسابي. ديشب يكي از اون شب ها بود. مسئله مرگ و زندگي بود و من داشتم قالبي رو امتحان مي كردم در ضمن با دوستي هم چت مي كردم كه يكي از اون تق هاي اعصاب خورد كن اعصابمو ريخت بهم .آخه به گمون خودم نيم ساعتي وقت داشتم. ولي فران خانم شاهكار زده بودند و از وقت بنده استفاده كه چه عرض كنم , سوء استفاده كرده بودند. بنده خدا اون دوست هم تا حدي به اين بي خداحافظي رفتن من عادت كرده حتماً.