تا حالا شده خواسته باشين بدي يك نارفيق رو تلافي كنيد؟ اونقدر خوبي در حقش كردين كه به حماقت خودتون خنده تون مي گيره. چرا كه اين به اصطلاح دوست , يك قدم كوچيك رو كه كه مي تونست براتون برداره , ازتون دريغ كرده. تمام وجودتون آتيش گرفته از زور عصبانيت. تصميم مي گيرين كه تلافي كنين. ولي خوب بعد از يه مدت يادتون مي ره. بعد يه مدت همين نارفيق زنگ مي زنه, البته نه براي احوال پرسي بلكه مثل هميشه كارش لنگ مونده و از شما راه حل مي خواد. مي فهمين كه همون بلائي كه شما تو فكرش بودين سرش اومده ولي نه از طريق شما. بلكه خودش با دست خودش باعثش بوده. از روي بدجنسي باشه شايد , ولي احساس خيلي خوبي بهتون دست ميده. ولي بازم ورٍ خوب وجودتون غالب مي شه و بهش كمك مي كنين. ولي اون احساس شيرين هنوز باقيه.