27 ژانويه امسال, آن ماري شميل شرق شناس آلماني حوصله اش از دنيا سر رفت و سر به آسمان گذاشت. شعري از او را مي آورم كه درباره مولانا سروده است:
نگاه كن
همه كار كرده ام
همه جا رفته ام
اما هرگز دوستي محبوب تر از تو نيافته ام
از همه سر چشمه ها نوشيدم
اما هرگز شرابي به شيريني تو نيافتم
شاهكارهاي بيشماري خواندم
اما در هر حرفي , تنها تو را ديدم
حرف ها از اشك من شسته شدند
صدايت را در وزش هر نسيمي مي شنيدم
برف و سبزه زار
عاشقانه از تو حكايت مي كردند
و من در درياي بي ساحلي غرقه شدم
مرواريد هاي درخشان
تنها تصوير تو را منعكس مي كردند
طوفان شد
باغ دلم از سرما لرزيد
برگ ها ريختند
ابرهاي بي بار
سكوت
و خورشيد در نيمه شب- تو
ترجمه آزاده شكوري راد
روانش شاد...