صبح كه از خواب پا شدم ديدم برف همه جا رو پوشونده. اولين برف سال 82. 3 سانتي متري مي شد. برف خوشگل نرمي كه مي شد كريستال هاشو به راحتي ديد. ياسمن كنار حوض هم, با جونه هاي كوچولوش برف پوش شده بود. بعد چند روز بارون حسابي, انتظار آفتاب رو مي كشيديم كه در عوض برف مهمون خونه هامون شد. شايد مي خواست آخرين خداحافظي رو با هامون بكنه و بعد بره تا سال بعد. عمر اين خداحافظي, 2 , 3 ساعت هم طول نكشيد. بعدشم انتظار بسر رسيد و خورشيد خانم بود و نورش و برفي كه آب شده بود.