امروز رفته بودم عكس بگيرم . با اينكه كلي عكس رنگي پرسنلي داشتم , ولي برا تسويه حساب دانشگاه , عكس سياه سفيد مي خواستند . رفتم همون جائي كه چند وقت پيشا عكس گرفته بودم و كارش اي بدك نبود. اين بار يه آقاي ديگه اي اومد برا عكس گرفتن . منم نه اينكه دفعه پيش مشكلي پيش نيومده بود , اينبار هم تنهائي رفته بودم . و اشتباه كارم هم اينجا بود. اين آقا نمي دونم چطور جرات كرد و هي ميومد مقنعه امو صاف مي كرد , چونه امو برمي گردوند . مثلاً كه مي خواست فيگورم برا عكس حوب بشه. ولي خوب ديگه از حد گذشت اين كارش . و عكسي هم كه مي گرفت خوب از كار درنميومد و 3 بار اين درست كردن فيگور ادامه داشت. آخر سر گفتم كه آقا منكه اصلاً حركت نكردم , همونجوري بگير ديگه. آقاهه هم انگار نه انگار. برگشت گفت : چيه خسته ات كردم. منو مي گيد كارد مي زديد خونم در نميومد . بالاخره عكس رو انداخت و موندم كه چطور شد اينبار رضايت داد . تو راه برگشت اخمام تو هم بود و عصابم خط خطيه , خط خطي . از دست خودم عصباني بودم . كه چطور اونجا نشستم و اون آقا هر طور خواست منو بازي داد . الانم كه فكر مي كنم باز قاطي مي كنم.
نظرات (0)

ارسال یک نظر


منو