پريشب تولد داداشم بود, كادومو خريده بودم از قبل و قرار بود يه كيك هم بپزم. ولي از بس خسته بودم نتونستم اين كار رو بكنم. با مامان قرار گذاشتيم يه روز ديرتر جشن بگيريم و البته به داداشم چيزي نگيم و كمي سر بسرش بذاريم. شب بهش گفتيم چون اون ما رو به كيك تولدش مهمون نكرده ما هم كادوئي براش نخريديم. اونم نه گذاشت نه برداشت گفت: نه كيك مي دم نه هم كادو مي خوام. (داداش من از خساست دست اسكاتلندي ها رو از پشت بسته)
ديروز ولي كيك رو پختم. يه جشن ساده خانوادگي داشتيم ديشب. اينم بگم كه من ترجيح ميدم در درجه اول كتاب و در اولويت بعدي عطر هديه بدم ولي چون داداشم كتابخون نيست, بنابراين براش يه عطر خريدم.
نظرات (0)

ارسال یک نظر


منو