برف بد جوري غافلگيرمون كرد امروز. صبح كه از خونه بيرون اومديم برف سبكي مي اومد كه رفته رفته بيشتر شد. دادشم ماشين رو مي روند. آخه مسيرمون يكيه و اغلب من رو هم مي رسونه. برف بيشتر و بيشتر شد. به سربالائي كه رسيديم معلوم شد كه راه بسته است. تصادف شده بود و راه بد جوري بند اومده بود. برگشتيم از يه راه ديگه بريم. كه اونم نشد. و بسته بود راه. راه سوم دورتر بود ولي سربالائي نداشت. اون راه رو امتحان كرديم.
به هر جون كندني و با تاخير يك ساعته رسيدم سر كار ولي برف همونطور تا بعد از ظهر مي باريد. برف قشنگ و يكدستي بود. برگشتني با اينكه لباسم سبك بود و از سرما مي لرزيدم, نمي خواستم به خونه برگردم. آخه شهر اونقدر قشنگ شده بود كه نمي تونستم ازش دل بكنم.
نظرات (0)

ارسال یک نظر


منو