كارهاي من هميشه برعكس بوده. جائي كه مي بايست علاقه امو نشون بدم, عين سنگ سرد مي شم و بي احساس. برعكس جائي كه بايستي كنار بشينم و از دور نظاره گر باشم, آنچنان شور و علاقه اي از خودم نشون مي دم كه مي دونم نتيجه عكس مي ده و باعث دلزدگي مي شه. و يا اينكه كسائي رو بالا مي برم و براشون ارزش قائل مي شم كه در حقيقت اصلا و به هيچ وجه شايسته اين توجه و احترام نيستند تا جائي كه امر بر اينان هم مشتبه مي شه و فكر مي كنن خبريه.و در مقابل كسائي رو از خودم دور مي كنم و نسبت بهشون بي تفاوت هستم كه مي دونم و باور دارم كه شايستگي لازم رو دارند. علت هر چي كه باشه, فعلا ازش مي گذرم.
ولي, ولي. تصميم جدي دارم كه عوض بشم, يعني كمي تا قسمتي آدم بشم. قدم اول رو اسفند پارسال برداشتم. و يك هفته اخير هم همچنان سعي در حفظ سنگرم داشتم. تا اينجا كه موفق بودم. بعدش رو كي مي دونه؟