پتال نوار بيد را هديه آورده بود. خودش هم خواندش. بيد آنسوي مانداب را نشان داد, گفت: مي گويند عاشق و معشوق براي شنا مي روند كنار رودخانه اي. يكيشان غرق مي شود و آن يكي بر لب آب آنقدر مي ايستد تا پاهايش ريشه مي دوانند و موها و دستهايش جوانه مي زنند, برگ مي دهند و بزرگ مي شوند تا مي رسند به سطح آب تا اگر محبوب سر از آب بيرون آورد يا دست دراز كرد موهاي افشان يا دستهاي بلند او را بگيرد و بيايد بيرون.
آينه هاي دردار, هوشنگ گلشيري