آهنگي رو كه اين روزها به تكرار گوش مي كنم و چه ساده بر دلم نشسته.
به جايت نمي توانم دوست بدارم
دور از تو هر زمان خيلي چيزها كم است
حتي براي يك آن دلم را درماني نيست,
باور كن
نه تسلائي ست و نه حتي كمي اميد
چه ها كردي با من تو؟ وين خاموشي چيست؟
آن زمان كه به تو فكر مي كنم
چيزي در درونم به درد مي آيد, اما
همه چيز ِ من!
به جايت نمي توانم دوست بدارم
به جايت نمي توانم دوست بدارم
راضي ام تنهاي تنها
سالهاي عمرم به پايان برسد, ولي
به جايت نمي توانم دوست بدارم
به جايت نمي شود دوست داشت
سعى كردم بارها
به جايت نتوانستم دوست بدارم,
همه چيز ِ من!
P.S.دوستي مي گفت اين ترانه كلمه به كلمه ترجمه شده و سليس نيست. خواستم دوباره بنويسمش اما دلم نيومد. شايد تلاش بعدي من روان از كار دربياد ولي بنظر من نمي تونه حق مطلب رو ادا كنه و از ذهنيت من فرسنگها دور مي شه. به هر حال و به هر صورت اين ترجمه من از اين شعره. حالا اگه كسي به زبان تركي آشنائي داره و دستي در شعر فارسي لطف كنه و ترجمه سليس تري ارائه بده. اين گوي و اين ميدان...