حسي رو كه تو اون دقايق داشتم نمي تونم به خوبي توصيف كنم. از اينكه از زير يه طاق رنگي پر زرق و برق بزرگ كه شهر رو احاطه كرده بود رد مي شديم هيجان شده بودم و عين بچه ها شادي مي كردم. دور برم توي ماشين هاي اطراف مردم بي توجه به اين پديده زيبا رد مي شدند و من از اينكه مي ديدم بقيه نسبت بهش بي تفاوت هستند حرصم گرفته بود. خوبه كه دوربين توي ماشين بود و خوب تر اينكه داداشم ماشين رو مي روند و من فرصت كردم چند تائي عكس بگيرم. نمي دونم اين عكس ها بدرد مي خورن يا نه. شايد بتونم چند تائي عكس از رنگين كمان مردادي تبريز رو اينجا بذارم.
پ.ن. اگه خواستين عكس رو تو اندازه واقعي ببينين مي تونين روش كليك كنيد.
