از سري آهنگ هي بي كلام داداشم, دايركتوري ششم گيتار رو انتخاب مي كنم. كم غمگينم اين آهنگ اشكم رو در مياره. نمي دونم اسم آهنگ چيه ولي تا اونجائي كه يادمه توفيلمها تو مراسم عزاداري و تشيع جنازه از اين تم آهنگ استفاده مي كنن. حال و حوصله هيچ كاري رو ندارم و اين آهنگ شايد آرومم كنه. امروز عصر بعد مدتها رفتم پياده روي. از اود دست پياده روي ها كه تو تهران بهش عادت داشتم. روزهاي پنجشنبه هر هفته تا پاهام ياري مي كرد پياده مي رفتم. هر بار يه مسير تازه. خودم تنها بي هيچ توجهي به اطرافيانم. غرق در فكر.
امروز هوس پياده روي به سرم زد و بر خلاف هميشه كه از سر تنبلي بي خيال مي شدم سريع آماده شدم و زدم بيرون. مسيري رو كه انتخاب كردم چندان طولاني نبود و نيم ساعت بيشتر طول نكشيد اين پياده روي ما. در عوض سر راهم به چند كتابقروشي هم سر زدم. بهترين و كاملترين كتابفروشي كه هميشه سر مي زنم و هميشه هم شاكي ام ازاينكه عناوين كتابش چقدر ناقص اند. خيلي وقت بود كه مي خواستم كتاب عادت مي كنيم زويا پيرزاد رو بخونم و امروز خريدم. همچنين يه كتاب ازآلبادس په دس. فقط همين كتاب رو ازش داشتند. دلم براي شهركتاب برج آرين تنگ شده. محال بود سري به اونجا بزنم و چند تائي كتاب نخرم. به نظر من كاملترين كتابفروشي كه ديده ام همين شهر كتابه. دلم براش تنگ شده.
از يه كتابفروشي ديگه نوار داستان مي خرم به زبان اصلي. و بعد از كتاب نوبت مي رسه به عطر. امروز رو بر حسب اتفاق اختصاص دادم به دو تا از چيزهائي كه از همه بيشتر دوسشون دارم. كتاب و عطر. GUCCI RUSH عطري كه بوي خيلي خاصي داره و ياد آوره خاطره اي دوره. پيشتر ها دوبار مي خواستم بخرمش و هر بار يه عطر ديگه رو جايگزين كرده بودم. ولي اينبار خريدمش.
دمدماي افطار خودم رو رسوندم خونه. خسته ولي راضي. درسته روز خوبي بود و چيزهائي رو كه دوست داشتم خريدم و بايستي كلي شاد باشم ولي بازم حس عجيبي دارم. خصوصا بعد از شبي كه سردرد خيلي بدي داشتم, ولي نمي دونم چرا اين غمي كه تو دلم خونه كرده دست از سرم برنميداره. و من باز غمگينم.
آهنگ بي كلام رسيده به آهنگ برايان آدامز. Every thing I do, I do it for you . اينم تم غمناكي داره. شايد من هميشه آهنگ هاي غمگين دوست داشته ام كه اينا اينهمه به دلم مي شينه. شايد من هميشه غمگين بوده ام. شايد, شايد...